خانه ای کنار ابرها

مرا اگر بر در بهشت بیارند اول در نگرم که / او در آن جا هست . اگر نباشد گویم او کو‌؟

خانه ای کنار ابرها

مرا اگر بر در بهشت بیارند اول در نگرم که / او در آن جا هست . اگر نباشد گویم او کو‌؟

خانه ای کنار ابرها

عادت کردم به تو .....

از آن عادت هایی که

با شیر ِ مادر در وجود انسان

جا خوش می کند

و فقط با جان به در می شود........


مغز مداد ؛ دل گراف دارد ؛ مرگ می چیند

و زندگی می کند آرام .

از 29 اردیبهشت تا 8 خرداد ماه ؛ مغز مداد را

دوست ِ دیگری نیز همراهی می کرد

با امضاء نسرین ......

که الان در خانه ی خودش دارد قلم می زند

http://zemzemehayetanhaye.blog.ir
بخوانیدش

آخرین نظرات

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است



شادی ات می کوشـــَم و غم کامی ات می پوشــــَم

و

انتِهای ِ شَب کَمــــی از خنده ات می نوشــــَم

و

سیب ِ کال ِ هر دو چشمت را نَمی می بویـــَم

و

زندگانی را ز ِ تو می جویـــــَم و می سازَم

و

می نازَم

و

دل به دل با کفش ها می پویــــَم

و

دست ها را سوی حق می گیـــرم

و

شُکر ِ حق گویان کَماکان زیر ِ لب می گویــــَم

و

اشک را با یک سبد دل واپسی می گـــِریــَم

و

شانه هایت را کدامین سو 

کدامین رو

کدامین باغ

!

!

!



  • مغــــز مداد


هوالمحبوب

میدونین حرف زدن راجع به چیزهای دوست داشتنی همیشه سخته مخصوصا راجع به کتابها و شخصیت های داستانی.تحلیل کردن همیشه سخته حداقل برای من.اینکه کسی ازم بپرسه بهترین کتابی که خوندی چی بوده منو همیشه ناراحت میکنه.همیشه یه جوابی پیدا میکنم و میگم ولی واقعا کتابها در کنار هم باعث رشد و تعالی جامعه و انسان میشن هیچ کتابی نیست که نتونی ازش چیزی بیاموزی.حداقلش اینه که از یه کتاب مزخرف یاد میگیری که نباید به همه چیز اعتماد کرد!
کنسرو غول یه آغاز گره به نظر من یه شروع کننده ی خوب که داره راه رو هموار میکنه برای ساخته شدن دنیای خیالی کودکانه.برای پرداختن به داستان های تخیلی چیزی که دنیای نوجوانان و کودکان ما به شدت بهش نیازمندند.چیزی که باعث میشه اونها رو از تسخیر داستانهای غربی خارج کنیم و همه ی اون چیزی رو که دنبالش هستند توی فرهنگ خودمون توی قالب های ایرانی بهشون عرضه کنیم.
خلق شخصیتی مثل توکا که با تمام ناتوانی هاش دوست داشتنی از آب دراومده و در نهایت تبدیل میشه به یه مخ ریاضی واقعا ستودنیه.
توکا شخصیت جالبی داره ویژگی هایی داره که اون رو از سایر بچه ها متمایز میکنه.چیزهایی داره که همه ی  ما با بخشی از اون در زندگی مون مواجه بودیم. ترسهامون، علایق مون، باورهامون همه و همه در بخش هایی از این کتاب نمود پیدا کرده.
در بخش پر رنگ کتاب به مادر توکا پرداخته شده که زنی افسرده است و چندان توجهی به توکا نداره مدام داره سریال های ماهواره ای رو تماشا میکنه و غصه ی چیزهای باارزش از دست رفته رو میخوره. رابطه ی توکا و مادرش یه رابطه ی بیماره که در شکل گیری شخصیت توکا هم بسیار موثره. توکا عاشق غذاهای خانگیه ولی اونها همیشه کنسرو میخورن، توکا دوست داره با مادرش حرف بزنه ولی اون حوصله ی حرفهای توکا رو نداره، توکا میخواد که مادرش باور کنه اون یه غول زرد دوست داشتنی داره که از یه قوطی کنسور درش آورده ولی مادره توجهی بهش نداره. رفتن پیش دکتر روان شناس که توکا اسمش رو گذاشته «دکتر اوووووم» تا حدودی موثره ولی نمیتونه همه ی مشکلات رو حل کنه.
رویای همه ی بچه هایی به سن توکا داشتن یه نیروی برتر یه حامیه که بتونه توی کارهای خارق العاده بهشون کمک کنه. همه ی بچه ها دوست دارند که مورد توجه معلم ها و دوستانشون باشن و همه بهشون افتخار کنن.گنجاندن این چیزها در قالب یک رمان میتونه انگیزه ی لازم برای دنبال کردن کتاب رو بهمون بده.
واکاوی و روانشناسی برخی از معضلات خانواده های امروزی در بستر این رمان اتفاق می افته و به شکلی خوب و قابل تامل بهش پرداخته میشه. توکا همه ی ویژگی های یه قهرمان رو شاید نداشته باشه ولی چیزی از آب دراومده که میشه دوستش داشت و به دنیای خاص کودکانه اش علاقه نشون داد. دنیایی که با همه ی کمبود ها ذهن خلاقی درش پرورش پیدا کرده است.
طراحی جلد بی نظیری برای این کتاب انجام شده و توکایی در اون تصویر کشیده شده که دقیقا شکل ذهنیت خواننده است لاغر مردی و متفکر با یه عینک بزرگ بامزه! کتاب رو نشر افق منتشر کرده و قیمتش 9 هزار تومنه. بخوانید و لذت ببرید.

امضاء ........

نسرین

مغز مداد : روز ؛ کتاب ِ آفتاب است و شب کتاب ِ ماه .

  • مغــــز مداد



هوالمحبوب

کنسرو غول اثر دوست داشتنی نویسنده ی جوان کشورمون آقای مهدی رجبی است که نشر افق به تازگی آن را منتشر کرده است.روی جلد کتاب قید شده که این کتاب رمانی نوجوانانه است اما شک نکنید که در هر سنی باشید از خواندنش لذت خواهید برد.

آثار تخیلی جزو محبوب ترین آثار کودکان و نوجوانان ماست چیزی که باعث می شود نوجوانان تخیل کنند وغرق در فانتزی های قشنگ بشوند. اما متاسفانه به قول یک انسان فرهیخته ما در ایران از فانتزی فقط نانش را داریم!
رجبی را باید به خاطر این کتاب ستود چرا که در وهله ی اول دست به خلق قهرمان زده است قهرمانی که حتما نوجوانان ایرانی دوستش خواهند داشت.و دوم به خاطر اینکه روایتش را به خوبی پیش می برد و در بهترین حالت ممکن به پایان میرساند.داستان اوج و فرود مناسبی دارد و به هیچ عنوان خسته کننده نیست.قهرمان داستان پسر بچه ی لاغر مردنی به اسم«توکا» است.
توکا به تازگی پدرش «اتابک» را در یک سانحه ی رانندگی از دست داده است و مادری دارد که بعد از فوت پدرش دچار افسردگی شده و روز به روز چاق تر می شود
.
توکا به خاطر جثه ی ضعیفی که دارد مدام از بچه های مدرسه و کوچه و خیابان کتک میخورد و هیچ وقت نمیتواند از حق خودش دفاع کند. رویای او جنایتکار شدن است چرا که تنها با تبدیل شدن به یک جنایتکار می تواند انتقام همه ی آزار و اذیت ها را بگیرد
.

مث همه ی بچه ها یک مخفیگاه برای خودش دارد که پدرش اتابک برایش ساخته. عاشق جمع کردن دکمه است.عاشق کتاب است حتی اگر در درس هایش افتضاح به بار بیاورد! عادت دارد آدم ها را با لقب هایی که رویشان می گذارد صدا کند. مثلا به خانوم رونده که معلم کلاسش است میگوید «جلاد» به هم شاگردی قلدرش که همیشه از او کتک میخورد میگوید «کباب» آن هم به خاطر قد درازش! یکی را بروکلی صدا می کند و یکی را دکتر اووم! از نظر توکا آدم ها بو دارند آدم هایی که بوی دارچین و یا لیمو بدهند دوست داشتنی و مهربانند اما از آنهایی که بوی لاستیک یا سویس یا پنیر میدهند باید ترسید! عادت به اسم گذاری آدم ها در نظر توکا یک استثنا دارد آن هم پدرش است!پدرش تنها کسی است که همیشه اتابک خطاب می شود
داستان از جایی آغاز می شود که توکا به صورت اتفاقی کتاب خاطرات یک جنایتکار واقعی را گیر می آورد و سعی دارد روزی شبیه قهرمان این کتاب شود!

ریشه های روان شناختی کتاب بسیار قابل تامل است. کتاب یک نگاه جامعه شناسانه به خانواده و کودکان دارد که باید به شکل ریزی به آن پرداخت. در ادامه ی این بحث همراه ما باشید....

ادامه دارد............



امضاء ..........
نسرین

  • مغــــز مداد



داشتم فکر می کردم به اینکه بودنت و نبودنت را به چه چیزی تشبیه کنم؛ حالا که بودن و نبودنت هر دو دلهره آور است. فکر می کردم که شاید شبیه یک عطر خوشی که یکهو بپیچد در کوچه باغ های خاطره ها و بعد پر بکشد و به آسمان  برود. یا شبیه یک رمان محبوب که هیچ گاه به دست من نمی رسد. شبیه حسرتی تو، شبیه حسرتهای کوچک و بزرگ. شبیه همه ی چیزهای خوب از دست رفته. شبیه باغ خزان زده که روزگاری آدم ها را با جلوه گری هاش مسخ می کرد اما حالا میان شاخ و برگ های درختانش لانه ی هیچ پرنده ای نیست و از زیر سایه بان درختانش هیچ جویباری نمی گذرد و طنین آواز هیچ پرنده ای لرزه بر شاخسارانش نمی افکند. اما واقعا تو شبیه هیچ یک نیستی در بودنت عظمتی است که دلهره می آورد در نبودنت ترسی است که درونم را تهی می کند. جوری چنگ زده ای بر هستی من که کنده شدنم از تو محال می نماید. اما من شبیه چیستم؟ شبیه کتاب خوانده شده، شبیه رویای تحقق یافته، شبیه گلی چیده  شده که زیبایی اش به یغما رفته است. شبیه قصه ای که بارها شنیده ای. شبیه روزمرگی هایت شبیه کاغذهای باطله ی روی میز کارت. شبیه چیستم که اینقدر بودن و نبودنم برایت یکسان است؟ شبیه چیستم که نه دل می کنی و نه دل میدهی؟ شبیه چیست این بازی؟ شبیه چیست این مشق دوستت دارم ها ؟؟ چیست که دل را به لرزه در می آورد اما به دل نمی نشیند؟؟؟
امضاء ......

" نسرین "

  • مغــــز مداد