بغض پشت بغض بود دیروز چشم هایم به در که نه به گوشی تلفن خشک شده بود مث همه ی اردیبهشت های زندگی ام مثل همه ی زاد روزهایم که شماره میکنم دوست دارانم را کسانی را که بودنم برایشان ارزشمند است و یادآوری تولدم برایشان احساس وظیفه نیست بلکه عشق است.
امسال از خاطر خیلی ها رفته بودم امسال خیلی غم داشتم اما به لطف و یمن حضور معدود کسانی هنوز هم لبخند میزنم به زندگی حتی اگر شب تولدم یک دل سیر گریه کرده باشم حتی اگر دلم شکسته باشد از نبودن های کسی حتی اگر نتوانسته باشم مثل همه ی 27 سال تمام ها، خانومانه رفتار کنم و موقع گرفتن هدیه ی خواهرانم زده باشم زیر گریه.
آخر این چشم های لعنتی چه به روزشان آمده است غدد اشک ریزم فوران کردند جوشیدند علم قیام برداشته بودند یکی یکی دوتا دوتا سر میخورند و از معبر چشم هایم عبور میکردند و شوری شان مهمان لبهایم میشد.
سخت و کش دار بود دیشب. تمام دیشب چشم هایم به خون نشسته بودند. اما من خوشحالم امروز که اینجا نشسته ام خوشحالم که یک سد محکم و سترگ شکسته شد و من فاتحانه از دروازه های غمی گذشتم که دو سال تمام بر قلبم سنگینی میکرد باختن همیشه هم آسان نیست همیشه هم غم انگیز نیست بعضی باخت ها برای بزرگ کردن روحت نیازند بگذار روحت صیقل بخورد در تلاطم موج های غم تا سبک تر شوی تا گام هایت استوار تر شود در مسیر سبز زندگی بگذار دل یکی کنی تا سایه ی نبودن های کسی سایه ی دیگران را از زندگی ات کوتاه نکند سایه ی سنگین حضورش را بر دوشش بگذار و رهایش کن بگذار سیاهی های نبودن هایش وبال گردنش شود بگذار غم های زندگی را تنها بخورد تا بفهمد عشق بازی عرصه ی سیمرغ است نه گنجشک دلان بزدلنفس بکش و ببال برای داشتن کسانی که تو را با غم تو را با اشک تو را با خنده دوست میدارند و برای دوست داشتنشان بهایی سنگین میپردازند.«برای حضورتان ممنونم.»
باربط نوشت 1 : متن بالایی را نسرین نگاشته ؛ من که قلمم این قدر گیرا نیست
باربط نوشت 2 : این خانه قشنگ است ولی تنها خانه ی من نیست ؛ خانه ی من و نسرین
باربط نوشت 3 : بلاگفا را این روزها نداریم ؛ گر چه ناخوش آیند است نبودنش اما نسرین را کنارم خواهم داشت
با ربط نوشت 4 :میلادت مبارک نسرین جان ؛ خوش آمدی به دنیا ؛ جان ِ دل
- ۶ نظر
- ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۵۶