خانه ای کنار ابرها

مرا اگر بر در بهشت بیارند اول در نگرم که / او در آن جا هست . اگر نباشد گویم او کو‌؟

خانه ای کنار ابرها

مرا اگر بر در بهشت بیارند اول در نگرم که / او در آن جا هست . اگر نباشد گویم او کو‌؟

خانه ای کنار ابرها

عادت کردم به تو .....

از آن عادت هایی که

با شیر ِ مادر در وجود انسان

جا خوش می کند

و فقط با جان به در می شود........


مغز مداد ؛ دل گراف دارد ؛ مرگ می چیند

و زندگی می کند آرام .

از 29 اردیبهشت تا 8 خرداد ماه ؛ مغز مداد را

دوست ِ دیگری نیز همراهی می کرد

با امضاء نسرین ......

که الان در خانه ی خودش دارد قلم می زند

http://zemzemehayetanhaye.blog.ir
بخوانیدش

آخرین نظرات



شادی ات می کوشـــَم و غم کامی ات می پوشــــَم

و

انتِهای ِ شَب کَمــــی از خنده ات می نوشــــَم

و

سیب ِ کال ِ هر دو چشمت را نَمی می بویـــَم

و

زندگانی را ز ِ تو می جویـــــَم و می سازَم

و

می نازَم

و

دل به دل با کفش ها می پویــــَم

و

دست ها را سوی حق می گیـــرم

و

شُکر ِ حق گویان کَماکان زیر ِ لب می گویــــَم

و

اشک را با یک سبد دل واپسی می گـــِریــَم

و

شانه هایت را کدامین سو 

کدامین رو

کدامین باغ

!

!

!



  • مغــــز مداد

نظرات  (۲۵)

چهارچیز را پیش از چهار چیز غنیمت شمار:
جوانی پیش از پیری
صحت پیش ازبیماری
توانگری پیش از فقر
و زندگی پیش ازمرگ (حضرت رسول-ص)
*روز جوان مبارک*


پاسخ:
زیبای من
سیاه اگر چشمِ تو باشد
سرم که بر زانوانِ تو باشد
می دانم  شب از چشم های تو می آید
پنهانی به دره ها می ریزد
بر کوه ها و دشت ها می گسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود می پوشد
سیاه اگر چشمِ تو باشد
روشنای من است ..

روز جوان مبارکمان
سلام

خانه ی نو مبارک

سپاس از حضور گرمتان.
پاسخ:
سلام
و
خوش آمدید .

ممنونم

برای وسوسه ام

گرمی سیب ِ سرخ ِ دلت کافی بود

بهشت ودوزخ بهانه ...

( نوای دلم تقدیم به تو )




پاسخ:

تو برای من همیشه دست نیافتنی بودی ..
حتی وقتی به من نزدیک بودی ،
من تو را با علم به این موضوع دوست داشتم !

{ کریستین بوبن }


زیباست نوای دلتان .ممنونم

نسرینم
سلام مینا ی خوبم دلنوشته ات را خواندم دلنشین بود چه خوب است هم خانه شدن باتو
پاسخ:
خدا تو را به زمین هدیه داد
ماه را به آسمان ......
  • کتابخان ن والقلم
  • شادی ات می کوشـــَم و غم کامی ات می پوشــــَم 

    و

    انتِهای ِ شَب کَمــــی از خنده ات می نوشــــَم


    واقعا زیبا بود .دلنشین

    پاسخ:
    اینجا فضای دلم گاه گاه که تنگ می­شود،
    هوا برای تنفس کم می­آورم و کلافگی توصیف لحظه­ هایم می­ شود ،
    باید حرفی بزنم
    فکر تازه­ ای بکنم
    یادی،
    خاطره­ ای،
    که دلم را باز کند.
    اما در سرم هر فکری که می­شکفد،
    تا مسیرهای پر نشیب و فراز ذهن را طی کند،
    و به شکل تصویری به پردة چشم برسد،
    همه چیز شبیه چهرة تو می­شود.
    سلام آبجیای خوبم

    دلتنگتون شدم

    شما که منو فراموش کردین
    پاسخ:
    سلام جان ِ دل
    چه حرفیست !
    ما و فراموشی!!
    در مرام ِ ما نیست ...
    همیشه در دل مایی آنای ِ ماه
    سلام
    یعنی این شمائید با این حد از غلظت خوبی در نوشتن؟؟!!
    دهها سال شاگردی شاید برساند ما را ... آن هم به گرد پای شما تازه...
    مرحبا دارد مغز مدادتان

    پاسخ:
    سلام
    و
    سپاس ِ حضور
    مغز مداد فقط می نویسد
    زیبا نمی نویسد
    خوش حال از این که خوش نشین بوده و خوش آیند .

    گرفته مُلک حق/ ز مقدمش رونق

    به گوش جان آید/ندای جاء الحق

    ولادت آخرین ذخیره ی الهی، بهار دلها، یوسف زهرا، تبریک و تهنیت

    پاسخ:
     مبارک ها بر همه

    ممنون از یادآوری
    گر بیایی خانه ای میسازم از باران و شعر
    ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...

    *******************************
    دست نوشته ی زیبایی بود .
    در پناه خدا باشید
    پاسخ:
    ممنونم
    ای ناپیدا ترینم...!
    گاهی دلم می خواهد لب پنجره ای رو به دریا بنشینم

    دلم می خواهد لباس حریری بپوشم و در انتظارت قایقی از گل مینا ببافم

    دلم می خواهد وقتی سرم را بالا آوردم ٬تلالو جان بخش نور بر آب٬ شاهراه قدومت را بر من بنماید.‌..

    بیایی و درست مثل زمانی که در رویایم موهایم را نوازش می کردی٬ باران ذوق بر جانم بیفشانی


    می دانی که نیایی اگر...
    چشمانم معجزه ای راه می اندازد.

    و آن گاه روزی که خواستی بیایی 
    دریای جدایی را دو چندان خواهی یافت....

    آناm.p.  
    پاسخ:
    چه قدر زیبا بود آنای ِ مهربان .

    گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا
    گوشه ی دوری گمنام
    حوالی جایی بی اسم
    گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
    خسته اش کرده ام ..


    { سیدعلی صالحی }



     چه سعادتی است که کسی پیدا شود که دوستش بداری
    و او هم تو را دوست بدارد .. آن هم در محلی زیبا و آرام …
    دلتون سرشار از عشق دوست عزیزم
    پاسخ:
    همه ی پرندگانی که وضوی بهار می گیرند ؛ قرائت ِ یاسین می کُنند ؛ همه ی این کوچه ها سنگفرش ِ مشیّت ِ الهــــی است ...... همه ی کوچه ها


    سپاس
    سلام و عرض ادب
    یه سوال

    جدا این تشبیهات و استعارات بسیار زیبا رو از خودتون میگید یا از جایی به عاریت؟؟؟
    پاسخ:
    از ذهن ِ پریشانم
    امانی اند
    از ذهن

    می خواهم بیدار شوم و هوش یار

    این ها زیباست مگر !!!!

    لطفتان مُدام.
  • مجید شفیعی
  • سلام

    اول یاد نادر تو دلم تازه شد با اون جمله شعرهای با فعل دور و درازش که میکشت آدمو

    و بعد

    زیبا بود و خوش ریتم تا نگرانی و اشک که به نظرم جا نداشت و نشون میداد شاعر در این فضایی که ترسیم تنفس نمیکنه و نگرانه


    و اون گرمی و ریتم زنجیروار پاره شده

    منتظرم


    بازم
    بازم
    بازم

    :)
    @}-----


    ممنون مینا
    پاسخ:
    سلام

    چه  خوب که نقد کردید
    من همیشه می خواهم تحلیل شوم
    می خواهم زیبا شعر بگویم
    چیزی کم هست
    چیزی فرای ِ باور
    این نگرانی
    در یک چیز هست
    کویر !
    نیاز به کویر
    تن هایی
    شعر دارد گُم می شود و نگرانی ایجاد می شود
    سعی می کنم ادامه دهم
    ممنونم از شما.

    محبتت چشمه ایست   ازجنس نور””…”
    هم ارادت، هم سلام از راه دور””.


    پاسخ:
    سلام
    خوش آمدید .
    سلام بازم بیایید به خونه م خوشحال میشم. در ضمن وب اینجانب را هم اضافه کنید لطفا:)
    پاسخ:
    سال ها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی ..
    اما آرزوی من برای خوشبختی تو ،
    تو را در خواهد یافت و در بر خواهد گرفت ..
    و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تر هستی ..
    و نخواهی دانست که چرا ..


    چشم دوست ِ خوبم ./

    دلی همیشه آرام است که  معطر به نگاه عزیزانی چون نقطه چین زیبا باشد


    لحظه هایت تابستانی

    پاسخ:
    ُسپاس گزارم
     

    دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است. دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو. سعی کن تا کسی را در دوستی نیاموزده ای, عاشقش نشوی. دوستی تملک تو بر کسی یا چیزی نیست. دوستی مثل بوئیدن یک سیب است بدون آنکه به آن گازی بزنی.

    پاسخ:
    و عشق ؛ گاز زدن سیب است ، یعنی که بخواهی آن را  مال خود کنی ....

    زیبا بود

    ممنون

  • آسیه خوئی (ایلیا)
  • درودها
    پاسخ:
    سپاس
    با تو بودن، همیشه پُرمعناست
    بی تو روحم گرفته و تنهاست
    با تو یک کاسه آب، یک دریاست
    بی تو، دَردم، به وسعتِ صحراست
    با تو بودن همیشه پُرمعناست
    با تو آسان هزار کارِ خطیر
    با تو ممکن جهادِ با تقدیر
    بی تو، با غم، برهنه همچو کویر
    با تو یک غُنچه، دشتی از گلهاست
    با تو بودن همیشه پُرمعناست
    ای تو، تعریف ناپذیرترین
    بی تو، من، کوچک و حقیرترین


    یک عاشقانه ی آرام- نادر ابراهیمی
    پاسخ:
    انتخابتان عالی بود

     و
    ممنون از حضورتان
  • بــــارانِ قــــلــــم
  • اختلاف نداریم
    کمی جغرافیای ما مختلف است!!
    قلب من شمال شرقی تنم می تپد
    قلب تو جنوب مرکزی ات!
    من دلتنگ ماضی توام که بعید شده
    تو اسیر حالی، فرقی ندارد ساده یا استمراری
    فصل مشترکی که نود درجه اختلاف دارد!
    رویا های تو... کابوس های من
  • بــــارانِ قــــلــــم
  • میتوان تنها شد
    میتوان زار گریست
    میتوان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را زیر پاها له کرد
    میتوان چشمی را به هیاهوی جهان خیره گذاشت
    میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید
    میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود!
    آخرش هم تنها میتوان تنها رفت...
    با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی...
    یادگاری؟ همه جا تلخی و سردی و غرور
    فاتحه؟ خوب شد که رفت! عجب آدم بد خلقی بود!
    ولی ای کودک زیبای دلم، آن ور سکه تماشا دارد..
    پاسخ:

    ﺯﻥ

    ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺼﻔﻪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ!

    ﯾﮏ ﺯﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪ

    ﯾﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﮐﺮد!

    ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ...

    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﻄﻠﻖ.

     

    "ﺷﻬﺮﻩ ﺗﻮﮐﻠﯽ"

    کاش تا دل میگرفت و میشکست
    دوست می آمد کنارش می نشست!

    کاش میشد روی هر رنگین کمان
    می نوشتم "مهربان "با من بمان!!!

    کاش می شد قلب ها آباد بود
    کینه و غم ها به دست باد بود

    کاش می شد دل فراموشی نداشت
    نم نم باران هم آغوشی نداشت

    کاش می شد کاش های زندگی
    تا شود در پشت قاب بندگی

    کاش میشد کاش ها مهمان شوند
    درمیان غصه ها پنهان شوند

    کاش می شد آسمان غمگین نبود
    رد پای کینه ها رنگین نبود



    نیما یوشیج

    پاسخ:

    دستهایت را بی بهانه به من بسپار،

    روی یک ریل با من همقدم شو،

    تو آن سو من این سو،

    می خواهم عاشقانه تا انتهای ریل با تو باشم.

    می دانم یک ریل همیشه یک خط موازیست،

    می دانم تقاطع ندارد،

    می دانم جفت شدنی در کار نیست،

    من فقط به این دلخوشم

    که قراراست به موازات تو قدم بردارم...

    برای غواصانی که دست بسته زنده به گور شدند

    نه سودای مروارید به سرمان بود
    نه صیدِ پریانِ دریایی
    که می گفتند
    بوسه هاشان
    انسان را
    عمرِ جاودانی می دهد.


    آماده ی مُردن
    در دلِ دریاها بودیم
    بر صخره های فرش شده
    با مرجان و صدف
    و شالی از رنگین کمانِ ماهی ها
    دور گردن هامان.

    گرهِ این مشت های استخوان شده
    شهادتِ شهامتمانند
    وقتی شانه به شانه ی هم
    در گودالی بودیم
    و زمینِ زیرِ پامان
    از نزدیک شدن لودرها می لرزید.

    ما را نمی شود
    در این تابوت های کوچکٍ چوبی
    جا داد.

    ما موج های زنده ی اَروندیم
    که با هیچ قطعنامه ای
    آرام نمی گیریم. //

    یغما گلرویی
    سلااااااااام عزیز دل
    چقدر زیبا و دلنشین می نویسی.
    حاااااااالم خوب خوب شد با خوندن دستنوشته هات
    پاسخ:
    سلام جانم
    لطف داری به من
    به شعرم
    به این خانه

    "  خوش آمدی "
    .
    عشق...دوست داشتن..واژه های غریبی هستند... هم میتوانند بی تابمان کنند هم آرام...هم میتوانند دائم یاد معشوقه را در وجودمان زمزمه کنند وهم دوری از اورا برای حفظ حرمتشان فریاد بزنند... ولی بازهم غریبه های دوست داشتنی اند...

    وهمین برای زیبا بودنشان کافیست.
    پاسخ:
    می‌توانم امشب،
    غم‌انگیزترین شعر را بنویسم.
    تا دراین فکر باشم که دیگر پیش من نیست ،
    یا حس کنم که از دستش داده‌ام .
    تا شب تیره را بی او ، تیره‌تر بشنوم.
    و این شعر در میان تار و پود وجودم فرو می‌رود ،
    مثل شبنم در درون سبزه‌ها.
    چه اهمیت دارد که عشق من نتوانست او را کنارم نگاه دارد ؟
    «آسمان» شب پر از ستاره است و او با من نیست.
    همه‌اش همین است. در دوردست، کسی می‌خواند. در دور دست.
    روح من بی‌او از دست رفته است.
    تا گویی او را نزدیک {من} بیاورد ،
    چشمانم بدنبالش هستند.
    قلبم می‌خواهد او را بیابد و او با من نیست.
    همین شب که همین درختان را سپید می‌کند.
    من و او که یکرنگ بودیم ،
    اکنون دیگر هیچ شباهتی به یکدیگر نداریم .
    خیلی دوستش داشتم اما دیگر او را دوست ندارم.
    صدایم تمام باد را گشت تا به گوشش برسد.
    در کنار دیگری است.
    او در کنار کسی دیگر خواهد بود.
    همانگونه که روزی متعلق به بوسه‌های من بود.
    صدایش، پیکر نحیفش و چشمان بی پایانش.
    دیگر دوستش ندارم اما شاید دوستش داشته باشم.
    عشق بسیار کوتاه است و فراموشی بسی طولانی مدت.
    چون در چنین شب‌هایی او را در آغوشم می‌گرفتم ،
    روح من، بی‌او از دست رفته است.
    گرچه ممکن است این آخرین دردی باشد که او برایم بوجود آورده ،
    و این‌هم آخرین شعری که من برای او می‌نویسم ..

    { پابلو نرودا }

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی